جدول جو
جدول جو

معنی هفت هفت - جستجوی لغت در جدول جو

هفت هفت
(هََ هََ / هَُ هَُ)
صدای جرعه جرعه نوشیدن آب، دم به دم نوشیدن. (یادداشت مؤلف) : ذلج، هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت هات
تصویر هفت هات
بخشی از یسنا
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مِلْ لَ)
اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) :
یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانه هفت ملت بشست.
سعدی.
کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است
مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد.
نظیری.
رجوع به هفتادودوملت شود
لغت نامه دهخدا
(هََ پُ)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.
- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
از آثار دورۀ صفوی در شهر اسپاهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ هََ)
به معنی هرهفت و آرایش زنان است که حنا و سرمه و وسمه و سرخی و سفیدآب و زرک و غالیه باشد در هفت جا که دست و پا و چشم و ابرو و هر دو جانب رو (که به عربی خدین گویند) و تمام رخسار که آن را سفیدآب مالند و هم زرک پاشند و بدن است، به کار برند. (از برهان) :
شش بانوی پیر کرده هرهفت
عالم ز تو دیده هفت درهفت.
خاقانی.
رجوع به هرهفت، هر هفت کردن و هرهفت کرده شود، هفت خاصیت را نیز گویند در هفت عضو آدمی. (برهان) ، کنایه از هفت ستاره هم هست در هفت فلک که عامل اند در هفت اقلیم. (برهان) ، هفت کشور را نیز گویند در هفت زمین و هفت شهر در هفت دریا. (برهان) ، عدد چهل ونه باشد، چه هفت در هفت چهل ونه می شود
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ)
کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهه فلاتقل له هت هت، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار باشد، گفته میشود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفت دست
تصویر هفت دست
هفت مجموعه کامل ازچیزی: (هفت دست صندلی)، مجموعه های کامل بسیارازچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
موادی شامل: حنا سرمه وسمه سرخی سفیداب زرک غالیه که زنان بوسیله آنهاهفت موضع (دست پا چشم ابرو هردوجانب روی وتمام رخسار که آنراسفیداب ماند وزرک پاشند) را آرایش کنند، هرهفت: (شش بانوی پیرکرده هرهفت عالم زتودیده هفت درهفت) (تحفه العراقین)، هفت خاصیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت پشت
تصویر هفت پشت
هفت نسل گذشته: (تاهفت پشتش همه تاجر وپولداربودند) -2 آبا واجداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت وهشت
تصویر هفت وهشت
هفت یا هشت عدد ازچیزی، گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز، آوازسگ
فرهنگ لغت هوشیار
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فت فت
تصویر فت فت
آهسته و بشتاب گفتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت دست
تصویر هفت دست
((~. دَ))
هفت مجموعه کامل از چیزی، کنایه از مجموعه های کامل بسیار از چیزی
فرهنگ فارسی معین
نجوا صدای آهسته و در گوشی
فرهنگ گویش مازندرانی