اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) : یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه هفت ملت بشست. سعدی. کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد. نظیری. رجوع به هفتادودوملت شود
اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) : یتیمی که ناکرده قرآن درست کتب خانه هفت ملت بشست. سعدی. کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد. نظیری. رجوع به هفتادودوملت شود
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد. - هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد. - هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
به معنی هرهفت و آرایش زنان است که حنا و سرمه و وسمه و سرخی و سفیدآب و زرک و غالیه باشد در هفت جا که دست و پا و چشم و ابرو و هر دو جانب رو (که به عربی خدین گویند) و تمام رخسار که آن را سفیدآب مالند و هم زرک پاشند و بدن است، به کار برند. (از برهان) : شش بانوی پیر کرده هرهفت عالم ز تو دیده هفت درهفت. خاقانی. رجوع به هرهفت، هر هفت کردن و هرهفت کرده شود، هفت خاصیت را نیز گویند در هفت عضو آدمی. (برهان) ، کنایه از هفت ستاره هم هست در هفت فلک که عامل اند در هفت اقلیم. (برهان) ، هفت کشور را نیز گویند در هفت زمین و هفت شهر در هفت دریا. (برهان) ، عدد چهل ونه باشد، چه هفت در هفت چهل ونه می شود
به معنی هرهفت و آرایش زنان است که حنا و سرمه و وسمه و سرخی و سفیدآب و زرک و غالیه باشد در هفت جا که دست و پا و چشم و ابرو و هر دو جانب رو (که به عربی خدین گویند) و تمام رخسار که آن را سفیدآب مالند و هم زرک پاشند و بدن است، به کار برند. (از برهان) : شش بانوی پیر کرده هرهفت عالم ز تو دیده هفت درهفت. خاقانی. رجوع به هرهفت، هر هفت کردن و هرهفت کرده شود، هفت خاصیت را نیز گویند در هفت عضو آدمی. (برهان) ، کنایه از هفت ستاره هم هست در هفت فلک که عامل اند در هفت اقلیم. (برهان) ، هفت کشور را نیز گویند در هفت زمین و هفت شهر در هفت دریا. (برهان) ، عدد چهل ونه باشد، چه هفت در هفت چهل ونه می شود
کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهه فلاتقل له هت هت، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار باشد، گفته میشود. (اقرب الموارد)
کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهه فلاتقل له هت هت، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار باشد، گفته میشود. (اقرب الموارد)
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی